شنبه 87 تیر 22 , ساعت 9:1 صبح
در خزان عمرم ای عشق تازه
نغمه هات به گوشم نوای سازه
با نگاه اول بر جان نشستی
کاش دل بیچارم این بار نبازه..............
کاش دل بیچارم این بار نبازه
زیر آواره زمانه خسته بودم
دل به هر آنچه پیش آید بسته بودم
نور امیدم شدی بر جان دمیدی
چه خوب آخر به فریادم رسیدی
شب های تنهایی به امیدت سحر شد
شب و روز و بهار و پاییزم هدر شد
حالا که یافتم تو را باید بدانی
تا هستی و هستم کنار من بمانی
تا هستی و هستم کنار من بمانی
ای نیاز با تو بودن خواهش من
نغمه هات به گوشم نوای سازه
با نگاه اول بر جان نشستی
کاش دل بیچارم این بار نبازه..............
کاش دل بیچارم این بار نبازه
زیر آواره زمانه خسته بودم
دل به هر آنچه پیش آید بسته بودم
نور امیدم شدی بر جان دمیدی
چه خوب آخر به فریادم رسیدی
شب های تنهایی به امیدت سحر شد
شب و روز و بهار و پاییزم هدر شد
حالا که یافتم تو را باید بدانی
تا هستی و هستم کنار من بمانی
تا هستی و هستم کنار من بمانی
ای نیاز با تو بودن خواهش من
ای دلیل بودن و آرامش من
ای تو پرواز من و اندیشه هایم
بی تو بودن مایه فرسایش من
جانمی ایمانمی من را تو در من آفریدی
زودتر می آمدی حالا چرا از ره رسیدی؟.........................
شعله شو آتش بشو یکسر بسوزان خاطراتم
هم نفس بر من برس افتاده ای در زیر پاتم
افتاده ای در زیر پاتم....................
در خزان عمرم ای عشق تازه
نغمه هات به گوشم نوای سازه
با نگاه اول بر جان نشستی
کاش دل بیچاره ام این بار نبازه
کاش دل بیچارهام این بار نبازه ......................
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]