همیشه هر اتفاقی برام می افته تو ذهن خودم اونو برای یکی تعریف می کنم یا اینکه تو یه دفتر خیالی اونو می نویسم.
خیلی وقتا دلم می خواست که این دفتر واقعی بود و من همهی احساساتم رو یه جا ثبت کرده بودم ولی از اونجایی که به جز خودم و کسی که کاملا مثل خودمه(!) هیچکس حرفامو نمیفهمه، ترس لو رفتن حسم و توبیخ شدن بخاطر اونا، منو از عملی کردن این آرزو منع کرده، تا اینکه این صفحه رو و ایدهی ایجاد اونو عزیزترین کسم بهم داد،
خیلی باهاش حال کردم ولی از اونجاییکه بازم دسترسی به اون همه جا و همه وقت امکانپذیر نیست بازم خیلی از حرفام یکبار برای همیشه تو گوش دل خودم گفته می شه و تموم...
مطمئنم روزی میاد که آدمای دانشمند (البته از نوع عاشق!) نرم افزار یا سخت افزاری بسازند که کاری که من می خوام برام انجام بده.
خدا رو چه دیدی! شاید یکی که داره رشتهی تعمیرات سخت افزار می خونه این کارو بکنه و بعنوان هدیهی اولین سالگرد ازدواجمون اونو بهم بده...
دوستت دارم..
این جمله توی همهی یادداشتهای مجازی من هست!