دوشنبه 87 آذر 18 , ساعت 10:54 صبح
نمیگم سختیهای تو به من ربطی نداره، ولی من همهی این روزا رو دیده بودم و به تو میگفتم، تو بودی که پشت سرهم قولای مسخره میدادی و منو خفه میکردی،
حالا که گیر کردی بازم میخوای که من لال بشم و مثلاً همراهت باشم،
آره، تو همیشه تو سختیهای من کمکم کردی، اما من ضعیف تر از توأم، برای همینم به تو احتیاج دارم، زیادی از من توقع نداشته باش گلم، من خیلی بتونم کاری بکنم اونقدر از تو رو که از دست دادم بیخیال بشم، بیشتر از این واقعاً نمیتونم.
در مورد اونم که ما رو دیده، ناراحت نباش. اگه سختته، خودم میام اداره!
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]