دوشنبه 87 مرداد 21 , ساعت 10:12 عصر
کاش مثل اون وقتا می دونستم هر لحظه داری چی کار می کنی، کی خوابیدی، کی بیدار شدی، الان در چه حالی ...
و هزار تا سؤال دیگه که روزی هزار بار سراغم میان و مثل آتیش قلبمو می سوزونن.
دلم گرفته، از این همه بدی کردن و بدی دیدن، از این همه بی اعتمادی، از این همه ...
دلم برای اون روزا که وقتی بهشون فکر می کنم مثل یه تصویر صاف و پاک و روشن از عشق می بینمشون، تنگ شده،
اون قدر تنگ شده که با اینکه هر دوتامون هستیم و عشق هست نباید زیاد دست نیافتنی باشه ولی هست!
دوستت دارم، تا آخرین لحظهی عمرم.
.
.
.
به کس دگر نکنم نظر که دلم نگذارد....
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]