از بداندیشان نیندیشم که یار من تویی
فارغم از دشمنان تا دوستدار من تویی
خاطرم از دم سردی باد خزانم ایمن است
گر حدیث تازه و رنگین بهار من تویی
بهره یاب از دولتم تا با توام خلوت نشین
بر کنار از محنتم تا در کنار من تویی
از دل افسرده جز افسرده دل آگاه نیست
آن که داند وحشت شبهای تار من تویی
اختر بیدار داند حال شب ناخفته را
باخبر از دیده شب زنده دار من تویی
دوری ظاهر دلیل دوری دل نیست نیست
با توام دیگر چرا در انتظار من تویی؟
خواجه شیراز گوید با تو از بام سپهر
کای سخن گستر به عالم یادگار من تویی
با تولای تو از دشمن نیندیشی رهی
بنده من شد فلک تا غمگسار من تویی
دوشنبه 87 بهمن 7 , ساعت 2:10 عصر
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]