یکشنبه 87 شهریور 31 , ساعت 10:37 صبح
ای غم ای همدم دست از سر دل بر دار
ای شادی یکدم مرهم به دلم بگذار
دل جای شادیست از غم شده ام بیزار
ای غم بیرون رو این خانه به او بسپار
با این خانه تنگ، با این پاره سنگ
با این دل چه کنم این آلوده رند
دلا! بال مرا چراشکستی
پر نزدی به گل نشستی
تو دریا بودی ز چه روی چون مردابی
ای دریا تا کی زنسیمی بی تابی
دل به دریا بزن در شب طوفان
تا به کی سر زدم بر در زندان
تا کی تنهائی برخیز و پر گشا
در آسمان رها تا کوی ناکجا
ای شادی یکدم مرهم به دلم بگذار
دل جای شادیست از غم شده ام بیزار
ای غم بیرون رو این خانه به او بسپار
با این خانه تنگ، با این پاره سنگ
با این دل چه کنم این آلوده رند
دلا! بال مرا چراشکستی
پر نزدی به گل نشستی
تو دریا بودی ز چه روی چون مردابی
ای دریا تا کی زنسیمی بی تابی
دل به دریا بزن در شب طوفان
تا به کی سر زدم بر در زندان
تا کی تنهائی برخیز و پر گشا
در آسمان رها تا کوی ناکجا
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]