سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم از خدا بترسید که چه بسیار آرزومند که به آرزوى خود نرسید ، و سازنده‏اى که در ساخته خویش نیارمید ، و گردآورنده‏اى که به زودى گردآورده‏ها را رها خواهد کرد و بود که آن را از راه ناروا فراهم آورد ، و حقى که به مستحقش نرساند ، از حرام به دست آورد و گناهش بر گردنش ماند . با گرانى بار بزه ، باز گردید ، و با پشیمانى و دریغ نزد پروردگار خود رسید . « این جهان و آن جهان زیانبار ، و این است زیان آشکار . » [نهج البلاغه]
 
شنبه 87 مهر 20 , ساعت 12:47 عصر

نمی‏دونم چی شد که اینجوری شد، ولی احساس می‏کنم به فلاکت افتادم.

اونقدر خودمو مشغول جنگ تو جبهه‏ی حریف کرده بودم که یادم رفته بود منم یه عیب و ایرادهایی دارم و تو می‏تونی به جای گیر کردن تو گیر دادنهای بجا و بیجای من، خودت جنگ رو به دستت بگیری و حمله کنی!

واقعا کم آوردم، احساس می‏کنم دارم خفه می‏شم. انگار خلع سلاح شدم...

 

حالا کی می‏تونم از حقی که ازم گرفته شده دفاع کنم، خدا می‏دونه!!!

یعنی حقمو بهم میده؟

، اصلا حق من هست؟!

باید بجنگم یا نه؟

باید چی کار کنم؟؟!

خدایا،

             تو بگو.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ