یکشنبه 87 آذر 10 , ساعت 3:28 عصر
اگر چه دور از تو شوم یار وفادار تو ام
جدا ز تو همسفر عشق شرر بار تو ام
اگر قصد سفر دارم خدا داند که ناچارم
دفتر خاطرات ما مانده برای ما بجا
ثمر می دهد صبر و شکیبایی ما
به پایان رسد قصه تنهایی ما
چه رخشان شود از غم خوشبختی ما
چه زیبا شود عالم رویایی ما
اگر قصد سفر دارم خدا داند که ناچارم
دفتر خاطرات ما مانده برای ما بجا
چه غم آفرینی چه دل گیری ای غروب جدایی
که گسترده ای سایه به کاشانه ی ما
چه جانها که سوزد به شرار گنه تو
چه دلها که نالد ز غمت پیش خدا
تویی همچو من خسته ز بیداد زمان
به دامان نکن اشک غم از دیده روان
دل من بود تا به ابد خانهی تو
نمی افتد این خانه به دست دگران
اگر قصد سفر دارم خدا داند که ناچارم
دفتر خاطرات ما مانده برای ما بجا
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]