دوشنبه 87 آذر 11 , ساعت 10:27 صبح
چی رو نمی تونی ببینی؟
بگو توروخدا
من فقط مال توام به خدا...
نازنینم !تو برایم هنوز بهترین حضور هستی ، در بهترین قاب دنیا .
من و تو می توانیم دوباره عاشق شویم قبل از اینکه باران از پیچ این کوچه بگذرد .
تن غربت زده جوانی ام از عشق تو گم شد و این نوشته زخمی بر دیوار دلم رنگ ترحم گرفت .
من انتظار آبی ترین روز ها را می کشم ، نباید در حسرت نبودن شهد شیرین زندگی ثانیه ها را به ساعت ها تبدیل کنم و بی آرزو خواب فرداها را ببینم .
به اندازه همان ستاره هایی که شب های خلوتم را نظاره گر بودند می خواهمت و سحر گاهان همراه با طلوع خورشید از شوق تو بیدار می شوم و صدای عاشق ترین شقایق ها را از پنجره اتاقم می شنوم.
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]