سه شنبه 87 آذر 12 , ساعت 2:50 عصر
عسل دل انگیز من،
خدا کنه کسی نوشته های دیروز منو نخونده باشه، وگرنه مطمئن میشه که دیوونهام!
آره ! من دیونهام، اونم دیونهی تو،
نمیدونم چرا از اینهمه دیونگی خسته نمیشم،
وقتی خودمو به در و دیوار میزنم تا تورو از خودم راضی کنم و تو منو نمیبخشی، احساس میکنم دارم خفه میشم، نمیدونم چیکار کنم،
اما وقتی مهربون میشی، انگار توی یه باغ سبز دارم قدم میزنم، دلم میخواد فقط بخوابم و همهی آرزوهامو تو رویا ببینم،
مهربونیت قشنگه هم زبونیت قشنگه
وقتی باهام قهر میکنی پشیمونیم(!) قشنگه
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]