چهارشنبه 87 آبان 22 , ساعت 11:20 صبح
چه نکو رویی و چستی تو که هستی؟
چه خماری و چه مستی تو که هستی؟
دل من تا که گرفتار تو آمد
سرو جانم تو ببستی تو که هستی؟
اگرم بعد فراقت نه دلی ماند
نگهم کن که چه خستی تو که هستی؟
مگرت رنج ز من بر تو رسیده
که ز من دست بشستی تو که هستی؟
مگر از یاد کسی بود به یادت
که به ما دل تو نبستی تو که هستی؟
تو که هستی که چنین بی تو قرارم
ز کفم رفته و رستی تو که هستی؟
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 87 آبان 22 , ساعت 8:40 صبح
راستش اومدم که یه عالمه حرف بد به خودم بزنم، اما وقتی صفحه رو باز کردم و نوشته های قبلی رو خوندم،...
آره، من خوشبخت ترینم.....!
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]