سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«و به لقمان حکمت دادیم» ـ فرمود : منظور فهم و خرد است . [امام کاظم علیه السلام ـ در تفسیر گفته خدای متعال]
 
دوشنبه 87 آبان 20 , ساعت 12:58 عصر

من خوشبخت ترینم چون تو رو دارم،

خیلی قشنگه وقتی کسی که یه عمره داری دنبالش می‏گردی خودش در جستجوی تو باشه.

من خوشبخت ترینم چون دنبال تو می‏گردم تویی که در پی منی!


دوشنبه 87 آبان 20 , ساعت 9:38 صبح

اگه بی تو تنها، گوشه ای نشستم

تویی تو وجودم ، بی تو با تو هستم

اگه سبز سبزم، تو هجوم پاییز

ذره ذره‌ی من، از تو شده لبریز

ای همیشه همدم واسه درد دلهام

عطر تو همیشه ، جاری تو نفسهام

ای که تار و پودم، از یاد تو بی تاب

با منی ولی باز دوری مثل مهتاب

بی تو با تو بودن ، شده شب و روزم

بی تو اما یادت، با منه هنوزم

تویی توی حرفام، تویی تو نفسهام

ولی جای دستات ، خالیه تو دستام


!

دوشنبه 87 آبان 20 , ساعت 9:36 صبح

کسی که به جز باز کردن صفحه‏ی وبلاگ و خوندن اون کار دیگه‏ای نمی‏کنه منو بخاطر پیدا کردن شعری که احساسمو می‏رسونه و کپی پیست کردن اون تو صفحه‏ی وبلاگ مسخره می‏کنه!

دلم برای خودم می‏سوزه....


یکشنبه 87 آبان 19 , ساعت 3:7 عصر

دلم  برای  کسی  تنگ است

که آفتاب  صداقت  را

به میهمانی   گلهای  باغ  می آورد

و  گیسوان  بلندش  را  به بادها می داد

و دستهای  سپیدش  را   به آب  می بخشید

 

دلم  برای  کسی  تنگ  است

که چشمهای  قشنگش  را

به عمق  آبی  دریای  واژگون می دوخت

وشعرهای  خوشی  چون  پرنده ها می خواند

 

دلم  برای  کسی  تنگ  است

که همچو  کودک  معصومی

دلش  برای  دلم  می سوخت

و مهربانی  را نثار من می کرد

 

دلم برای  کسی  تنگ  است

که تا شمال ترین  شمال

و در جنوب ترین جنوب

همیشه  در همه جا   آه  با که بتوان گفت

که بود  با من و

پیوسته نیز  بی من بود

و کار من  ز  فراقش  فغان  و شیون بود

کسی  که بی  من ماند

کسی که با من نیست

کسی .... دگر  کافی ست


یکشنبه 87 آبان 19 , ساعت 8:42 صبح

تا سرو قباپوش تو را دیده‌ام امروز                          در پیرهن از ذوق نگنجیده‌ام امروز

من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم               از طرز نگاه تو چه فهمیده‌ام امروز

تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد                     بر خود، چو سر زلف تو پیچیده‌ام امروز

هشیاریم افتاد به فردای قیامت                       زان باده که از دست تو نوشیده‌ام امروز

صد خنده زند بر حلل قیصر و دارا                   این ژنده‌ی پر بخیه که پوشیده‌ام امروز

افسوس که برهم زده خواهد شد از آن روی           شیخانه بساطی که فرو چیده‌ام امروز

بر باد دهد توبه‌ی صد همچو بهایی                      آن طره‌ی طرار که من دیده‌ام امروز
شنبه 87 آبان 18 , ساعت 3:1 عصر

منم دوست دارم بشنوم، البته همین که می بینم یکی همراه منه برام زیادی ام هست، اما کاش منم قابل بودم و از گوشه‏ی چشم یارم نوری به زندگیم می‏تابید.

برایم حرف بزن، صدای تو خوب است، صدای تو بهانه‏ایست برای زیستن.


شنبه 87 آبان 18 , ساعت 10:0 صبح

شنبه 87 آبان 18 , ساعت 9:14 صبح
گل من، بسه دیگه، اینقدر خودتو عذاب نده، فراموش کن، آروم باش. بخاطر عشق.
شنبه 87 آبان 18 , ساعت 8:18 صبح

گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی

شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم

ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی

تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه

هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی

صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام

چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی

گویی بدهم کامت و جانت بستانم

ترسم ندهی کامم و جانم بستانی

چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند

بیمار که دیده‌ست بدین سخت کمانی

چون اشک بیندازیش از دیده مردم

آن را که دمی از نظر خویش برانی


سه شنبه 87 آبان 14 , ساعت 2:16 عصر

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی؟
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی؟
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی!
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و، من خسته
?
بیچاره، گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
تو ـ بدین نعت و صفت ـ گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی!
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب‌الظن و یقینم که تو بیخم بکنی.
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا! چرب‌زبانی کن و شیرین‌سخنی!



   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ