من ندانم که کیـم
من فقط می دانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم
باز احرام طواف کعبـــــــهی دل بستهام
در بیابان جنون بر شوق محمل بستهام
می فشارم در میان سینه دل را بیشکیب
در تپیدن راه بر این مرغ بسمل بستهام
میکنم اندیشهی ایام عمـــــــر رفته را
بی سبب شیرازه بر اوراق باطل بستهام
دیر شد بازآ که ترســـم ناگهان پرپر شود
دسته گلهایی که از شوق تو در دل بستهام
منشهیدتیشهیفرهادیخویشمسرشک
ازچهرو تهمت برآن شیرین شمایل بستهام!؟
نمیدونم چرا دلم یه جورایی گرفته است،
آسمون دلم ابریه، گرد و غبار همه جاشو گرفته؛
کاش نسیم محبت تو، هوای دلمو آروم کنه!
ما بی صدا مطالعه می کردیم
اما کتاب را که ورق می زدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی...
ناگاه
انگشتهای هیس
ما را
از هر طرف نشانه گرفتند
انگار غوغای چشم های من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!
یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار باهمرهان وفا کن و پیمان نگاه دار
در راه عشق گر برود جان ما چه باک ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار
محتاج یک کرشمه ام ای مایه ی امید این عشق را ز آفت حرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
مپسند یوسف من اسیر برادران پروای پیر کلبه ی احزان نگاه دار
بازم خیال زلف تو ره زد خدای را چشم مرا ز خواب پریشان نگاه دار
ای دل اگرچه بی سروسامانتر ازتو نیستچون سایه سر رها کن و سامان نگاه دار
وقتی که دل دستهایم
تنگ میشود برای انگشتانت
چشمهایم را میبندم و
آن ها را میسپارم به گرمای خورشید
تا با تمثالی از محبت تو
خون عشق در رگهایم
به حرکت درآید،
اما،
طرح های قشقایی با من بیگانه نیست
رفتن در دامنی با آن همه چین به من
نمی آید
من فقط دست هایی دارم که می توانم
بر دارم برای تو ببافم
سرخ ها را از رگ و سفید ها را از موهایم
رج می زنم
برایت
فرشی از گل سرخ پوشیدم
نخ نما در پاگرد پله ها
خار ناخن هایم را روی ساقه های گم
تیز نگه داشته ام
برای وقتی که کسی به قصد آزار تو
بر من راه می رود
(کوروش یغمایی)http://www.2mahal.com/g.htm?id=3787
پر سوخته ی شرار پرهیز توام دیوانه ی چشم فتنه انگیز توام
در زیــر ســــــــایه روشــن مهتـــــاب نیلرنگ
در چـــــارســـوق گنبــــد دوار هفت رنــــــگ
در ســـــایه ســـار دنج درختـــــــان پرغــــرور
در زیــر روشــنایی خورشیـد و عشـــق و نور
هر جا که مـی روم همه جا گفتــگوی توست
دل سرخوش از خیال تو و عطر و بوی توست
هر لحــــظه ای به یاد تـــو و مهــــر تــو قرین
جـــان با تو آشنــــــا و دلــــت با دلــم عجـین
تــــــو ذوق کــــــودکانـه پـــــــــرواز در منــی
تـــــو شـــــــوق عاشقــــــــانه آواز در منــی
بــس روزهــــا حـــــکایت دل با تـــــو گفتهام
بسیـــــــار شب که از غــم عشقت نخفتهام
با تـــــو طراوت و غــزل و یاس و شبنم است
بــــی تــــــو هوای کوچه ما غرق ماتم است
در لحــــــــظه های بی کسی و درد، مأمنی
یـــــــادآور قشنــــــــــگترین لحظــــه منی...
دوستم داشته باش،
دارم میمیرم.