نمی دونم باید دعا کنیم که آمار وبلاگمون زیاد باشه یا کم!
وقتی کمه یعنی آرامش برقراره و همه جا در امن و امانه.
اما امان از وقتی که آمار میره بالای 80 تا، اون موقع است که از در و دیوار خون میچکه!
به امید روزی که فقط از عشق و دلتنگی برای روزای عاشقیمون بنویسیم، نه از بیوفایی و نامهربونی هم.
نور خدا جلوه کند در گلِ رخسار تو
تشنه تَرم هر نفسی تشنه ی دیدارِ تو
باغِ گل و لاله بُود خنده ی زیبای تو
محوِ تواَم ، محو تواَم ، محوِ تماشای تو
محو تواَم ، محوِ تماشای تو
یارِ وفادارِ منی ، یارِ وفادارِ من
مهرِ تو روشنگرِ جان و دلِ من ، یارِ من
خندان شد گلشنِ جان ، تا تو شکفتی در آن
جان و جانانِ منی ، تاجِ سرِ دلیران
وصل به عشق ِتو ، به عشقِ تو بُود هستی ام
عشق دهد ، عشق دهد ، این همه سرمستی ام
در این جهان مثل تو ، کی مثلِ تو پیدا کنم
بیا که چون آینه ، روی تو تماشا کنم
وصل به عشق ِتو ، به عشقِ تو بُود هستی ام
عشق دهد ، عشق دهد ، این همه سرمستی ام
از برت دامن کشان
رفتم ای نامهربان
از من آزرده دل
کی دگر بینی نشان
رفتم که رفتم
از من دیوانه بگذر
از من ای جانانه بگذر
هرچه بودی
هر چه بودم
بی خبر رفتم که رفتم
خوشا موجی تشنه طوفان
سرکش و جوشان
که می نالد ز خود غافل
سپرده دل به دریاها
من همان موجم تو همان طوفان
خوشا برگی تشنه باران
سر خوش خندان
که می بالد ز خاک و گل
سپرده سر به رویاها
من همان برگم تو همان باران
ز شوق تو مستم خرابم خرابم
ز خود در هوایت تهی چون حبابم
اگر بی تو باشم چو نقشی بر آبم
سراسر بیابان سرا پا سرابم
چو نیلوفر بر تو می پیچم
بی تو من هیچم
به غیر از غم تو گناهی ندارم
غمی بهتر نمی دانم
کجا می گریزم
که راهی ندارم
رهی دیگر نمی دانم
ز تو ناگزیرم
پناهی ندارم
که درگاهی به جز این در نمی دانم
با آنکه جان عاشقم بی تو اسیر تب شود
با آنکه روز روشنم دور از تو همچو شب شود مرا رها کن
گر که شبی نباشی دمی برابر من
چشمه خون بجوشد ز دیده تر من مرا رها کن
سیل جنون منم منم تو چشمه سار روشنی
جز به فنا نمی رسی اگر که همره منی مرا رها کن
ای گل در باغ غم چون خاری دامن گیر توام
دل برکن از رویا من خواب بی تعبیر توام
ترکم کن که از دل من خوشحالی کشیده دامن
یک دنیا دردم یک دریا رنجم مجو نشاطی ای گل از قلب غمگینم
عمر من طی شد در تاریکی ها چه حاصل اکنون باشی چراغ بالینم
با دل شکسته ام قصه مگو با غم خود مرا رها کن
دور از عالم توام غمزده در عالم خود مرا رها کن
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تورا می سپارم به دلهای خسته
تورا می سپارم به مینا ی مهتاب
تورا می سپارم به دامان دریا
تورا می سپارم به رویای فردا
به دل می سپارم تورا تا نمیرد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای سایه سار همیشه
خداحافظ ای نو بهار همیشه
وقتی شب از خونه رد شد
حکم خنده تا ابد شد
وقتی گل صدتا سبد شد
یادمن باش
وقتی غم خونه نشین شد
وقتی سایه نقطه چین شد
روزگار بهتر از این شد
یاد من باش
هرجا راه بسته دیدی
آینه ی شکسته دیدی
یا یه مرد خسته دیدی
یاد من باش
سر پیج هر ترانه
پشت هر حرف و ترانه
تاهمیشه عاشقانه
یادمن باش