علی رویاهامو گم کردم، کمکم کن تا پیداش کنم.
من بدون اون میمیرم، نابود میشم، هستی من بدست اونه، کمکم کن.
نمیدونم چی شد که اینجوری شد، ولی احساس میکنم به فلاکت افتادم.
اونقدر خودمو مشغول جنگ تو جبههی حریف کرده بودم که یادم رفته بود منم یه عیب و ایرادهایی دارم و تو میتونی به جای گیر کردن تو گیر دادنهای بجا و بیجای من، خودت جنگ رو به دستت بگیری و حمله کنی!
واقعا کم آوردم، احساس میکنم دارم خفه میشم. انگار خلع سلاح شدم...
حالا کی میتونم از حقی که ازم گرفته شده دفاع کنم، خدا میدونه!!!
یعنی حقمو بهم میده؟
، اصلا حق من هست؟!
باید بجنگم یا نه؟
باید چی کار کنم؟؟!
خدایا،
تو بگو.
ای شادی یکدم مرهم به دلم بگذار
دل جای شادیست از غم شده ام بیزار
ای غم بیرون رو این خانه به او بسپار
با این خانه تنگ، با این پاره سنگ
با این دل چه کنم این آلوده رند
دلا! بال مرا چراشکستی
پر نزدی به گل نشستی
تو دریا بودی ز چه روی چون مردابی
ای دریا تا کی زنسیمی بی تابی
دل به دریا بزن در شب طوفان
تا به کی سر زدم بر در زندان
تا کی تنهائی برخیز و پر گشا
در آسمان رها تا کوی ناکجا
از اولم باید فکرشو می کردم که یه روز به این لجن کشیده میشم و دیگه هر دست و پا زدنی منو بیشتر فرو میبره.
الان فقط منتظر مرگم...
خوشحالم که با عشق و بخاطر عشق میمیرم!
دارم تمرین میکنم که فقط عاشق باشم بدون هیچ چشم داشتی از معشوق.
فقط اونو ببینم و فقط اون برام مهم باشه، نه خودم!
میخوام به آرامش برسم، میخوام از خودم راضی باشم، میخوام شکرگزار باشم نه کافر!
میخوام عاشق باشم!
بهترین و قشنگ ترین هدیهی خدا به ما آدما عشقیه که تو دلمون گذاشته، عاشق بودن شکرگزاری این نعمت بزرگه.
اگه آدما می فهمیدن که عاشق بودن خیلی راحت تر و زیباتر از معشوق بودنه دیگه اینهمه بدی تو وجودشون پیدا نمیشد.
وقتی من یکی رو دوست دارم و دیگه هیچ چیز به جز اثبات عشق خودم هدفم نیست، معشوقم برام میشه یه موجود مقدس که اونقدر قابل احترام و دوست داشتنیه که به خودم حق نمیدم از اون توقعی داشته باشم،
دلم می خواد خدا بهم کمک کنه تا فقط عاشق باشم.......!
چقدر من بدبختم، چقدر بیچاره ام، حالا دیگه باید کهنه بودنم تو سرم بخوره...
کاش منم یه تازه عروس بودم که تازه دامادم دوستم نداشت، اما ....؟؟!!
تا حالا بهش نفس می داد، اما الان نفسشو بند میاره.
از عرش تا زیر فرش!
اگه تا حالا هر کاری کردم، اگه جرات داشتم به تو «نه» بگم، اگه نقش معشوق رو نشون دادم، و اگه به قول تو باهات بازی کردم،
دلم به این قرص بود که تو همیشه یه جوری، ثابت و پا برجا، یه کلمه : عاشق
ولی الان دیگه باید احتیاط کنم، اگه عشقم از دستم بره دیگه هیچ کس و هیچ چیز نمی تونه به من برگردوندش،
پس باید مراقبش باشم.
نمی ذارم ازم بگیرنش
چرا همیشه از دلتنگی بگم..
چرا یه روز نباید از خوشی و شادی حرف بزنم...
چرا فقط غم تو زندگیم باشه...
آره
می خوام شاد باشم..
می خوام هر چی غمه از خونهی دلم بیرون کنم..
می خوام دیگه هیچوقت گریه نکنم..
شادیم با توئه...
برگردونش