مردم را روزگارى رسد که در آن از قرآن جز نشاندن نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنیان آبادان است و از رستگارى ویران . ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند ، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد . آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند ، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند . خداى تعالى فرماید : به خود سوگند ، بر آنان فتنه‏اى بگمارم که بردبار در آن سرگردان ماند و چنین کرده است ، و ما از خدا مى‏خواهیم از لغزش غفلت درگذرد . [نهج البلاغه]
 
شنبه 87 مهر 20 , ساعت 3:23 عصر

علی رویاهامو گم کردم، کمکم کن تا پیداش کنم.

من بدون اون میمیرم، نابود میشم، هستی من بدست اونه، کمکم کن.


شنبه 87 مهر 20 , ساعت 12:47 عصر

نمی‏دونم چی شد که اینجوری شد، ولی احساس می‏کنم به فلاکت افتادم.

اونقدر خودمو مشغول جنگ تو جبهه‏ی حریف کرده بودم که یادم رفته بود منم یه عیب و ایرادهایی دارم و تو می‏تونی به جای گیر کردن تو گیر دادنهای بجا و بیجای من، خودت جنگ رو به دستت بگیری و حمله کنی!

واقعا کم آوردم، احساس می‏کنم دارم خفه می‏شم. انگار خلع سلاح شدم...

 

حالا کی می‏تونم از حقی که ازم گرفته شده دفاع کنم، خدا می‏دونه!!!

یعنی حقمو بهم میده؟

، اصلا حق من هست؟!

باید بجنگم یا نه؟

باید چی کار کنم؟؟!

خدایا،

             تو بگو.


یکشنبه 87 شهریور 31 , ساعت 10:37 صبح
ای غم ای همدم دست از سر دل بر دار
ای شادی یکدم مرهم به دلم بگذار
دل جای شادیست از غم شده ام بیزار
ای غم بیرون رو این خانه به او بسپار
با این خانه تنگ، با این پاره سنگ
با این دل چه کنم این آلوده رند
دلا!  بال مرا چراشکستی
پر نزدی به گل نشستی
تو دریا بودی ز چه روی چون مردابی
ای دریا تا کی زنسیمی بی تابی
دل به دریا بزن در شب طوفان
تا به کی سر زدم بر در زندان
تا کی تنهائی برخیز و پر گشا
در آسمان رها تا کوی ناکجا


چهارشنبه 87 شهریور 27 , ساعت 10:16 صبح

از اولم باید فکرشو می کردم که یه روز به این لجن کشیده میشم و دیگه هر دست و پا زدنی منو بیشتر فرو میبره.

الان فقط منتظر مرگم...

خوشحالم که با عشق و بخاطر عشق میمیرم!


پنج شنبه 87 شهریور 14 , ساعت 9:20 صبح

دارم تمرین می‏کنم که فقط عاشق باشم بدون هیچ چشم داشتی از معشوق.

فقط اونو ببینم و فقط اون برام مهم باشه، نه خودم!

می‏خوام به آرامش برسم، می‏خوام از خودم راضی باشم، می‏خوام شکرگزار باشم نه کافر!

می‏خوام عاشق باشم!


چهارشنبه 87 شهریور 13 , ساعت 11:44 صبح

بهترین و قشنگ ترین هدیه‏ی خدا به ما آدما عشقیه که تو دلمون گذاشته، عاشق بودن شکرگزاری این نعمت بزرگه.

اگه آدما می فهمیدن که عاشق بودن خیلی راحت تر و زیباتر از معشوق بودنه دیگه اینهمه بدی تو وجودشون پیدا نمیشد.

وقتی من یکی رو دوست دارم و دیگه هیچ چیز به جز اثبات عشق خودم هدفم نیست، معشوقم برام میشه یه موجود مقدس که اونقدر قابل احترام و دوست داشتنیه که به خودم حق نمیدم از اون توقعی داشته باشم،

دلم می خواد خدا بهم کمک کنه تا فقط عاشق باشم.......!


چهارشنبه 87 شهریور 6 , ساعت 2:32 عصر

چقدر من بدبختم، چقدر بیچاره ام، حالا دیگه باید کهنه بودنم تو سرم بخوره...

کاش منم یه تازه عروس بودم که تازه دامادم دوستم نداشت، اما ....؟؟!!


پنج شنبه 87 مرداد 31 , ساعت 10:57 صبح

تا حالا بهش نفس می داد، اما الان نفسشو بند میاره.

از عرش تا زیر فرش!


چهارشنبه 87 مرداد 30 , ساعت 11:27 صبح

اگه تا حالا هر کاری کردم، اگه جرات داشتم به تو «نه» بگم، اگه نقش معشوق رو نشون دادم، و اگه به قول تو باهات بازی کردم،

دلم به این قرص بود که تو همیشه یه جوری، ثابت و پا برجا، یه کلمه : عاشق

ولی الان دیگه باید احتیاط کنم، اگه عشقم از دستم بره دیگه هیچ کس و هیچ چیز نمی تونه به من برگردوندش،

پس باید مراقبش باشم.

نمی ذارم ازم بگیرنش


سه شنبه 87 مرداد 29 , ساعت 2:46 عصر

چرا همیشه از دلتنگی بگم..

چرا یه روز نباید از خوشی و شادی حرف بزنم...

چرا فقط غم تو زندگیم باشه...

آره

می خوام شاد باشم..

می خوام هر چی غمه از خونه‏ی دلم بیرون کنم..

می خوام دیگه هیچوقت گریه نکنم..

 

 

شادیم با توئه...

برگردونش


<   <<   26   27   28   29   30      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ