یه چیزی دیروز نوشتم، حالا گم شده!!
نوشته بودم:
خیلی وقته که گوش دلم از زمزمه های عشق خالی مونده،
که البته تو اونقدر مهربونی که نامهربونی های منم با عشقت جواب دادی
ولی
این منم که دستِ سنگینِ سرنوشتِ سیاهم گوش دلم رو گرفته تا نشنوه...
منو ببخش...
به خاطر همهی بدی هام
تنها خوبیِ زندگیم تویی..
دوستت دارم!
کاش مثل اون وقتا می دونستم هر لحظه داری چی کار می کنی، کی خوابیدی، کی بیدار شدی، الان در چه حالی ...
و هزار تا سؤال دیگه که روزی هزار بار سراغم میان و مثل آتیش قلبمو می سوزونن.
دلم گرفته، از این همه بدی کردن و بدی دیدن، از این همه بی اعتمادی، از این همه ...
دلم برای اون روزا که وقتی بهشون فکر می کنم مثل یه تصویر صاف و پاک و روشن از عشق می بینمشون، تنگ شده،
اون قدر تنگ شده که با اینکه هر دوتامون هستیم و عشق هست نباید زیاد دست نیافتنی باشه ولی هست!
دوستت دارم، تا آخرین لحظهی عمرم.
.
.
.
به کس دگر نکنم نظر که دلم نگذارد....
درست از روزی که قول دادم دیگه ننوشتم!
ولی به خدا همیشه سر قولم هستم...
دوستت دارم!
همیشه هر اتفاقی برام می افته تو ذهن خودم اونو برای یکی تعریف می کنم یا اینکه تو یه دفتر خیالی اونو می نویسم.
خیلی وقتا دلم می خواست که این دفتر واقعی بود و من همهی احساساتم رو یه جا ثبت کرده بودم ولی از اونجایی که به جز خودم و کسی که کاملا مثل خودمه(!) هیچکس حرفامو نمیفهمه، ترس لو رفتن حسم و توبیخ شدن بخاطر اونا، منو از عملی کردن این آرزو منع کرده، تا اینکه این صفحه رو و ایدهی ایجاد اونو عزیزترین کسم بهم داد،
خیلی باهاش حال کردم ولی از اونجاییکه بازم دسترسی به اون همه جا و همه وقت امکانپذیر نیست بازم خیلی از حرفام یکبار برای همیشه تو گوش دل خودم گفته می شه و تموم...
مطمئنم روزی میاد که آدمای دانشمند (البته از نوع عاشق!) نرم افزار یا سخت افزاری بسازند که کاری که من می خوام برام انجام بده.
خدا رو چه دیدی! شاید یکی که داره رشتهی تعمیرات سخت افزار می خونه این کارو بکنه و بعنوان هدیهی اولین سالگرد ازدواجمون اونو بهم بده...
دوستت دارم..
این جمله توی همهی یادداشتهای مجازی من هست!
و بار دیگر معجزه عشق با دستان هنرمند خویش چهره ای اعجاب انگیز از جاودانگی اش را بر پردهی زندگی ما به تصویر کشید!
تو بهترینی،
نغمه هات به گوشم نوای سازه
با نگاه اول بر جان نشستی
کاش دل بیچارم این بار نبازه..............
کاش دل بیچارم این بار نبازه
زیر آواره زمانه خسته بودم
دل به هر آنچه پیش آید بسته بودم
نور امیدم شدی بر جان دمیدی
چه خوب آخر به فریادم رسیدی
شب های تنهایی به امیدت سحر شد
شب و روز و بهار و پاییزم هدر شد
حالا که یافتم تو را باید بدانی
تا هستی و هستم کنار من بمانی
تا هستی و هستم کنار من بمانی
ای نیاز با تو بودن خواهش من
ای دلیل بودن و آرامش من
ای تو پرواز من و اندیشه هایم
بی تو بودن مایه فرسایش من
جانمی ایمانمی من را تو در من آفریدی
زودتر می آمدی حالا چرا از ره رسیدی؟.........................
شعله شو آتش بشو یکسر بسوزان خاطراتم
هم نفس بر من برس افتاده ای در زیر پاتم
افتاده ای در زیر پاتم....................
در خزان عمرم ای عشق تازه
نغمه هات به گوشم نوای سازه
با نگاه اول بر جان نشستی
کاش دل بیچاره ام این بار نبازه
کاش دل بیچارهام این بار نبازه ......................
ستاره ها نهفته
در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
هوای گریه با من!
میگن امشب شب آرزوهاست. تو تنهای آرزوی منی و چقدر قشنگه که امشبِ من به اسم توست! ...
خیلی وقته که غم تو کوچهی زندگیمون خونه کرده و اجازه نمیده شادی حتی از چند قدمی ما رد بشه!
خیلی وقته که خنده برامون آرزو شده!
خیلی وقته ....!
شادی رو با تو می خوام ، چون تنها شادی زندگیم تویی!
بیا و مثل یه نسیم خنک غبار غم رو از چهرهی تکیدهی من پاک کن،
بیا...
من بی تو هیچم،
چشمای من فقط نوری رو که از صورت تو منعکس میشه میبینن! به چشام نور بده،